با یاد خاطرات کودکی ام از استادنورالدین زرین کلک

تحقیق :: شایاندخت عابدینی منش - 1379

خاستگاه پیدایش پرندگان در هنر عوام باعنوان اسطوره و جایگاه سیمرغ در آن میان

در فولکلور اقوام متعدد، کرامات بزرگ به پرندگان نسبت داده‌اند. در چین قدیم معتقد بودند که(Sien Ho ) سی‌ین‌هو یا دُرنا صدها سال عمر می‌کنند و قدرت‌های شگفت دارد، در اساطیر زرتشتی، مثلاً در بهرام یشت از پرندگان توانا و سعادت‌بخش( Saena )سائنا (سیمرغ)، یا(Merg sin) مدرگ‌سین و وارنگا و سایر شاعران صوفی. سیمرغ مظهر قدرت است، هما در افسانه‌های ایرانی، دُرنا در افسانه‌های مصریان و تاتارهای کراسنو یاسِک و مردم آسام و مکزیک و ژاپن و چین، ققنوس در اساطیر مصر و یونان و روم صاحب کرامت است. ما بر آنچه یادآور شدیم سیمرغ در مقام مرغی اساطیری دارای صفت‌های فراطبیعی است که عبارتند از:

1- بزرگ‌پیکر و بسیار نیرومند است.

2- بر درخت ویسپوبیش یا کوه البرز آشیان دارد.

3- حکیم و داناست، عاقل بالفعل و آگاه از راز سپهر است.

4- هر دردی را شفا می‌داند و هر مشکلی را چاره‌می‌شناسد.

5- پزشک است از عهده‌ی کارهای پزشکی برمی‌آید و زخم‌ها را به آسانی با پر منقار خود التیام می‌بخشد.

در برزونامه سیمرغ چنین توصیف شده است:

"به بالا بدی چار فرسنگ مرغ       بدی نیم فرسنگ هر چنگ مرغ

به پهنا بدی باز فرسنگ بیش       یکی مرغ دانا و با رأی و کیش"

دوم- سمیرغ و تولد رستم

"زال" (دستان) در قلمرو پدر که همانا زابلستان بود، با "دختر شاه کابل" ملاقات و ازدواج می‌کند. هنگام تولد فرزند زال و "رودابه" (شاهزاده‌ی کابلی)، زال از چگونگی رهانیدن رودابه از دردهای زایمان ناچار می‌ماند و پر سیمرغ را همان لحظه در آتشدان می‌افکند. سیمرغ فوراً سر می‌رسد و او نوید تولد فرزندی را می‌دهد و چون سیمرغ حکیم و داناست می‌داند که چنین پهلوان زاده‌ای باید با شیوه‌ای غیر از دیگران به دنیا آید و باید از پهلوی شکافته‌ی مادر خارج شود و به آنها اطمینان می‌دهد ک ه با تجویز خود و با استفاده از پر سحرانگیزش باید به مداوای قسمت شکافته شده پرداخ و مادر هزگر رنج و دردی را حس نخواهد کرد و چنین نیز می‌شود و پهلوانی که زال و رودابه او را "رستم" نام می‌نهند، متولد می‌گردد.

سوم- سیمرغ در نبرد رستم و اسفندیار

در نبردی که میان رستم و اسفندیار برپا می‌شود، سیمرغ از سوی زال به یاری طلبیده می‌شود. رستم از شدت جراحت بسیار، تاب مقاومت از کف می‌دهد و از پدر استمداد می‌طلبد. زال با دیدن رخش و رستم و جراحت‌هایشان پر را داخل آتش می‌افکند. فردوسی توصیف می‌کند که سیمرغ به گفتار زال، درباره‌ی زخم‌های رستم و رخش گوش می‌سپارد و سپس سیمرغ، تبارِ یزدانی اسفندیار و منزلت پهلوانی او را ستایش می‌کند و از برپایی چنین جنگی دچار حیرت می‌شود:

"که او هست شهزاده‌ی رزم زن      فر ایزدی دارد آن پاک تن!"

به هر حال پرهای خود را بر تن رستم می‌مالد و نزد رخش رفته او را مداوا می‌کند و تیرهای او را نیز از پیکرش بیرون می‌کند:

"بر آن هم نشان رخش را پیش خواست      فرو کرد منقار پر دستِ راست

برون کرد پیکان، شش از گردنش              نَبُد خسته یا بسته جائی تنش"

سیمرغ بر وی روشن می‌کند که اسفندیار حامی زرتشت و فرزند گشتاسب است و توسط حضرت زرتشت روئین‌تن گردیده است. ولی برخلاف میل خود، سیمرغ راه چیرگی بر اسفندیار را به وی می‌شناساند و وفاداری بر عهد زال را به وی می‌نمایاند که تیر مخصوص با سه پر و دو شاخه تهیه کند که جنسش از درخت "گز" باشد و آن را بر چشم اسفندیار نشانه رود. بار دیگر او را نصیحت می‌کند که بر خشم خود چشم بربندد و چنین نکند ولی رستم با همین تیر بر اسفندیار فائق می‌آید و دچار پشیمانی می‌شود و سرپرستی بهمن فرزند اسفندیار را بر عهده می‌گیرد.

چهارم- سیمرغ (با نشانی اهریمنی و از نوع آن) در هفت‌خوان اسفندیار

ناگفته نماند که در شاهنامه‌ی فردوسی به سیمرغی دیگر که نقشی اهریمن‌گونه دارد و باز حامی زال است اشاره شده است و اسفندیار در هفت‌خوانِ اسفندیار، چگونه با او می‌جنگد و از بین می‌رود. سپس فردوسی اشاره می‌کند که پس از این واقعه، زمین سراسر پوشیده از پر می‌شود. فرشته‌ی وحی میان خدا و پیامبران نیست. حمایت جبرئیل به فرمان خدا از پیامبران الهی و دخالت او به عنوان موجودی ماوراء طبیعی در وقایعی که در عالم خاکی جریان دارد به خصوص در ارتباط با پیامبران، در همه‌ی تفسیرهای قرآن این جا و آنجا، نمونه‌های متعدد دارد و یادآور رابطه سیمرغ با زال است. همچنان که سام نریمان، از دیدن فرزندی که سال‌ها انتظارش را می‌کشید، و زال بودن او دچار غضب سام گشت و او را بر روی صخره‌ها رها کرد و به اذن خداوند، سیمرغ که به دنبال طعمه‌ای برای جوجه‌‌های خویش است، او را می‌یابد و به آشیانه می‌برد و او را می‌پروراند. نمونه‌ی چنین داستانی که در شاهنامه در وصف سیمرغ آورده شده است، قرین با روایتی است که در باب آن چه که فرعون در خواب می‌بیند و دستور به قتل تمامی نوزادان ذکور قوم بنی‌اسرائیل می‌دهد و مادران نیز نوزادان خود را در صحرا رها می‌کنند یا در غارها پنهان می‌کنند. "سامری" که بعدها قوم موسی را با ساختن گوساله‌ی زریّنی می‌فریبد، یکی از کودکانِ در غار گذاشته بود که بنا به روایت طبری، از پر جبرئیل شیر می‌خورَد و زنده می‌ماند. هر کس که از پر جبرئیل شیر بخورد می‌تواند او را ببیند و سامری می‌توانست جبرئیل را زیارت کند. به همین ترتیب زال می‌توانسته سیمرغ را ببیند و از او مدد جوید. در قصص‌الانبیاء این واقعه‌ی شکافتن سینه‌ی حضرت محمد (ص) به دوره‌ی کودکی حضرت نیز نسبت داده شده است. زمانی که وی با پسران حلیمه که دایه‌ی او است به دشت می‌رود حلیمه به دنبال او می‌آید. پسران حلیمه می‌گویند جماعتی آمدند و وی را از میان بچه‌ها می‌برند. حلیمه سرانجام محمد را پیدا می‌کند و وقتی از او می‌پرسد که کجا بوده است و دقیقاً همان واقعه‌ای را برای حلیمه نیز تعریف می‌کند که دوباره در معراج برای ایشان تکرار می‌شود. درشاهنامه نیز به هنگام زاده شدن رستم، پهلوی تهمینه شکافته می‌شود و سیمرغ به زال می‌گوید که از پر او برجای شکافتگی بمالند تا به سرعت التیام یابد و چنین نیز می‌شود. • "که ای بلندنظر، شاهباز سدره نشین" از حافظ و نگاهی به کلمه‌ی سدره چنانکه در آثار قبل از اسلام دیدیم، سیمرغ بر درخت "ویسپوبیش" یا "هرویسپ" آشیان دارد. جبرئیل نیز بر درختی مقدس و آن جهانی مقام دارد که گاه "سدره‌المنتهی" و گاه "طوبی" خوانده می‌شود. به یکی بودن این دو درخت بارها اشاره شده است. در کشف‌الاسرار میبدی جلد هفتم آمده است که وقتی حضرت ابراهیم (ع) به فرمان خداوند کارد را بر حلق اسماعیل می‌نهد تا فرمان به جای آرد، "جبرئیل از سدره‌المنتهی" در پرید و کارد برگردانید. پس درخت طوبی و ویسپوبیش این جهانی نیست و عین‌القضاه -------- است: "درخت طوبی در بهشت همچون آفتاب است در دنیا." به هر حال چنان که پیش از این دیدیم سیمرغ، به سبب صفت‌ها و استعدادهای خارق‌العاده‌ای که دارد، همه جا به منزله‌ی شاه مرغان تلقی شده است. در چشم‌انداز عرفانی، پرواز پرندگان برای رسیدن به سیمرغ یا پادشاه خویش به منزله‌ی عروج ارواح انسانی به سوی جبرئیل --- یا عقل فعال است و بنابراین سیمرغ در منطق‌الطیر عطار را می‌توان نه رمز حق بلکه رمز جبرئیل دانست و مرغان را نیز ارواح آدمیان؛ این نکته‌ای است که هم حاج ملاهادی سبزواری و هم هانری کوبن به آن اشاره کرده‌اند.

•سیمرغ و عطار

عطار نیز اغلب این صفات را به زبانی دیگر به سیمرغ نسبت می‌دهد. سیمرغ در حالی که به ما نزدیک است از ما دورِ دور است و در حریم عزت خود آرام است و مستقر. او در ورای کوه قاف است و همه بدو مشغول و او از همه فارغ است.

هست ما را پادشاهی بی‌خلاف    در پس کوهی که هست آن کوه ِقاف

نام او سیمرغ، سلطان طیور        او به ما نزدیک و ما زو دورِ دور

در حریم عزّتست آرام او             نیست حدّ هر زبانی نام او

دایماً او پادشاه مطلق است       در کمال عزّ خود مستفرق است

او به خود ناید ز خود آنجا که اوست کی رسد علم و خرد آنجا که اوست عطار در منطق‌الطیر آورده است که هر صورتی که در صحرای جهانی آمده است سایه‌ی سیمرغ -------- جهان را نیز سیمرغ می‌بینی و در می‌یابی که همه‌ی نقش‌ها از اوست و او خود رنگ ندارد: سیمرغ در داستان منطق‌الطیر، رمز حقَ است"

"هر لباسی کان به صحرا آمده است      سایه‌ی سیمرغ زیبا آمده است"

گر تو را سیمرغ بنماید جمال                 سایه را سیمرغ بینی بی‌خیال

گر همه چل مرغ و گر سی مرغ بود       هر چه دیدی سایه‌ی سیمرغ بود"

• در شاهنامه درباره‌ی حکیم و طبیب بودن و دانایی سیمرغ به تفصیل شرح داده شده است سیمرغ در زادن رستم و بهبود بخشیدن جای زخم تهمینه و زخم‌های رستم و رخش در جنگ‌ها، مهارت دارد. شبیه این عمل فوری را در باب واقعه‌ی معراج می‌بینیم که به آن "شِقِ صدر" رسول خدا گفته می‌شود. از پیامبر، قبل از آغاز معراج روایت می‌شود که فرمود: "جبرئیل (ع) آمد و مرا از خواب بیدار کرد و برگرفت و مرا در کنار محل سقایه‌ی زمزم برد و آنجا بنشاند، شکم مرا بشکافت تا به سینه و به دست خویش، باطن من بشست با آب زمزم و با وی میکائیل بود و به دست وی طشتی زرین و در آن طشت، توری زرین پر از ایمان و حکمت؛ جبرئیل آن همه در شکم من نهاد و سینه‌ی من از آن بیاکند و آنگاه شکافته فراهم آمد و به حال خویش باز شد و مرا هیچ از آن رنج نبود."

• سیمرغ، عنقا، رخ و طایر قدسی

در اینجا به معانی و دیگر اسم‌های سیمرغ پرداخته می‌شود. در داستان 524 "الف لیله و لیله " که کهن‌ترین ترجمه عربی "هزار افسان" است در برخی نسخه‌ها به جای سیمرغ واژه "رخ" دیده می‌شود و در برخی نسخه‌ها "طائر کبیر" به معنی مرغ قدسی و بزرگ آمده است. عنقا از ریشه‌ی عنق به معنی دارنده‌ی گردن دراز است. ابن اثیر 606، 1209 در "النهایه" گوید. در شاهنامه دو سیمرغ متضاد آورده شده که بدان اشاره خواهد شد و این نشان‌دهنده‌ی ثنویّت همه‌ی موجودات ماوراء‌الطبیعه نزد دین و آئین مهر است.

1-سیمرغ نیکوکار و نیک سرشت و مربی زال

2- سیمرغ تبهکار که اهریمنی و دشمن ایران است و به دست اسفندیار روئین‌تن کشته می‌شود.

• سیمرغ و اوستا

همانطور که گفته شد در بهرام یشت از پرندگان توانا سخن رفته است و پرنده‌ای که در بهرام یشت آورده شده است "وِرِثرغنه" نام دارد که سرودی در بهرام یشت به او اختصاص یافته است و از او به خدای سلحشوری، مهاجم و نیروی پیروزمند در مقابل دیوان است و در ده هیأت مختلف ظاهر می‌شود. هنگامی که زرتشت از اهورامزدا می‌پرسد که اگر به سحر اهریمنی گرفتار شد چه کند سرور دانا به او اندرز می‌دهد که پری از ورثرغنه را که به قالب پرنده‌ای حلول کرده است برگیرد و بر تن خود بمالد تا سحر دشمن باطل گردد و می‌بینیم که خاصیت شفابخشی این پرنده به سیمرغ شباهت دارد. سیمرغ در پهلوی به صورت "سین مورو" و "سنه مروک" هر دو دیده می‌شود. در "مینوک هزت" آمده است که آشیانه‌ی "سین مورو" بر درخت "هرویسپ تخمه" است و هر گاه "سین مورو" از آن برخیزد هزار شاخه‌ی آن برخیزد هزار شاخه بر آن درخت می‌روید و چون بر آن بنشیند هزار شاخه از آن بشکند و تخم‌هایش پراکنده گردد از آن چه گذشت نتیجه می‌گیریم که دور نیست ساینا در اوستا و سنه‌سن در پهلوی و سی‌نیا در سانسکریت وسین و آذری که در ترکیب "صائن قلعه" باقی مانده است.

• سیمرغ و سهروردی

سهروردی ابتدای رساله‌ی صغیر سیمرغ همه صفات و استعدادهای اساطیری سیمرغ و به خصوص جبرئیل را در کنار هم و به زبان رمز به سیمرغ نسبت داده است. صفات و استعدادهایی که در این مقدمه سهروردی برای سیمرغ می‌شمارد از این قرار است:

• صفیر او خفتگان را بیدار می‌کند.

• نشیمن او در کوه قاف است.

• صفیر او به همه کس می‌رسد.

• همه با اویند و بیشتر بی‌‌اویند.

• سایه‌ی او علاج بیمارانی است که در ورطه‌ی علت استسقا و دق گرفتارند.

• رنگ‌های مختلف را زایل می‌کند.

• بی‌جنبش پرواز می‌کند و بی‌پر می‌پرد.

• بی‌قطع اماکن نزدیک می‌شود.

• همه نقش‌ها ازوست و او خود رنگ ندارد.

• آشیان او در مشرق است و مغرب از او خالی نیست.

خلاصه‌ای از "منطق‌الطیر" عطار نیشابوری

همه مرغان جهان چه آنها که آشکار بوده و چه آنها که پنهان، انجمنی کردند. گفتند هیچ شهری خالی از شهریار نیست و ما نیز در پی یافتن پادشاهی برای جماعت مرغان باشیم. هدهد در میان جمع از ارتباط خویش با سلیمان نبی سخن می‌گویند و اشاره می‌کند که می‌توان رهبر جمع باشد تا با راهنمائی‌های او به پادشاه برسند هدهد می‌گویند. پادشاه مطلوب آنها "سیمرغ" است که پشت کوه قاف زندگی می‌کند و صفات او را بر می‌شمرد. صدها هزار مرغ روی به راه آورد و هدهد روی به راه آورده و هدهد در پاسخ مرغی دوباره‌ی طول راه چنین می‌گوید که تا درگه سیمرغ، هفت وادی فاصله است. وادی‌های طلب، عشق، معرفت، استغنا، توحید، حیرت، فقر و فنا و بعد از مرحله‌ی هفتم عاشق به وصال معشوق نائل می‌گردد. مشکلات راه را نیز برمی‌شمرد. طالبان راه می‌افتند و در پس هر وادی عده‌ای می‌گذرند و عده‌ای درمی‌مانند و در نهایت تعداد آنان به "سی" مرغ می‌رسد. در این جا باریکترین تجربه‌ی عرفانی: عطار دست می‌یابد و آن را با شیواترین زبان بیان می‌کند که تحقق حضور یکی، در دو است و مثل شخص و تصویر او در آینه، توصیف می‌کند که بعداً شرح آن به تفصیل داده خواهد شد.

• همه بدو مشغولند و او از همه فارغ.

• همه از او پر و او از همه تهی است.

• همه‌ی علوم از صفیر این سیمرغ استخراج کرده‌اند.

• سازهای عجیب مثل ارغنون و غیر آن از دل او بیرون می‌آید.

• هر که پری از آن بر پهلوی راست بندد و بر آتش گذر کند از سوختن ایمن باشد.

• نسیم صبا از نفس اوست و از بهر آن عاشقان راز دل و اسرار ضمائر با او گویند.

همه این صفاتی که سهروردی به سیمرغ نسبت می‌دهد، در واقع صفات عقل فعال یا جبرئیل است که از نظرگاه سهروردی که اساطیر ایران باستان را در پرتو دیانت اسلام تأویل می‌کند به سیمرغ نیز نسبت دادنی است.